م حسینی سلام دخترعموی عزیز
دلت که گرفت دیگر منت زمین را نکش

راه آسمان باز است پر بکش
او همیشه آغوشش باز است
نگفته تو را می خواند
اگر هیچکس نیست خدا که هست

م حسینی ما ک قلک نداریم پس چه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه پرسپولیسی میره پیش یه پیشگو میگه تیم ما کی قهرمان می شه؟
پیشگو یه کم به دستش و گوی جادوییش نگاه می کنه، می گه والا من بیشتر ازصد سال نمی
تونم پیشگویی کنم !!!خدایا بچه های ما بزرگ شدند ، بزرگان ما پیر شدند پیران ما مردند اما پرسپولیس قهرمان نشد.

م حسینی چقدر زیبا

م حسینی زیبابود دخترعمو.

م حسینی سلام

م حسینی شب کریسمس بود و هوا ، سرد و برفی . پسرک ، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد …
تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده رو کم‌تر آزارش بدهد ، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.
در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه.
چند دقیقه بعد در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد : آهای ، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.
پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید : شما خدا هستید؟
– نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
– آها ، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

م حسینی سلام

م حسینی سلام

م حسینی سلام دخترعمو
خب من 6 سال تهران بودم و غربت کشیده ام.اینکه یک اشنا یادی از ادم بکند خیلی ارزش دارد.شاید به نوعی این شانسی دیدن صفحه نظرات شما جبران محبت آن چندسال مهندس عزیزم است.
بله همیشه برای شما سعی می کنم برادر خوبی باشم مثل شما و خواهران و برادران گرامیتان که برای ما افتخاری هستیدو برایم برادری و خواهری کردید.

م حسینی