مراقب این «چارسو» باشید
به شکل و شمایلاش نمیآید که به گواه مغازهداران قدیمِ زیر بازارچه، روزی یکی از لوکیشنهای فیلم «مادرِ» زندهیاد علی حاتمی بوده باشد؛ چهارسویی مخروطیشکل که اکنون نفسهای واپسین را میکشد، آنهم با مرمت نادرستی که مدتهاست قامتِ این بنای تاریخی را خم کرده. به گزارش خبرنگار میراث فرهنگی ایسنا، در یکی از کوچههای دراز و باریک قدیمی خیابان مهدیموش قدیم یا همان «فروزش» کنونی در محلهی شاپور و نزدیک به خیابان مولوی، «گذر چوبی»، «چهارسو چوبی» یا همان «بازار چوبی قدیم» را که از 120 سال پیش محلی برای تامین مایحتاج مردم منطقه بوده و حالا فقط مکانی برای گذر، آنهم با ترس که مبادا سقفاش روی سر کسی پایین نیاید، هنوز در خود دارد! البته قصه تکراریِ ساختوسازهای غیرمجاز در اطراف بناهای تاریخی درباره این ساختمان سن و سالدار نیز صدق میکند... دوازده سال نگاه غیرکارشناسانه به یک بنای تاریخی نصرالله حدادی، پژوهشگر تهران قدیم مهمترین عامل آسیبهای کنونی به این بنا را افرادی میداند که بدون داشتن آگاهی از چگونگی مرمت بناهای تاریخی با هر نوع مصالحی آنها را مرمت میکنند. او در اینباره میگوید: چهارسو چوبی با قدمتی بیش از 120 سال از چوب ساخته شده و لایهای از پیزور (الیاف خرما) بر روی آن قرار دارد، در گذشته برای نگهداری و محافظت از این سقف چوبی در برابر باران و برف، این سقف با «صمغ» اندوده میشد. وی با بیان اینکه متاسفانه این چهارسو در فهرست آثار ملی قرار نگرفته ادامه میدهد: متاسفانه 12 سال پیش شهرداری تهران برای بازسازی این چهارسو، سقف این بنا را با سیمان پوشاند که سیمان باعث آسیب بیشتر به چهارسو چوبی شده و همه پیزورهای این چهارسو در حال ریزش و تخریب هستند. «چارسوها» را برای چه میساختند؟ براساس اسناد موجود، دستکم از اواسط دورهی قاجار رسم بر این بود که داروغه شهر در محلی به نام «چهارسوق» اقامت میکرد، در واقع این مکان را «پایتخت داروغه» میگفتند و فعالیت داروغه به این ترتیب آغاز میشد که هر روز در ساعت 8 بعدازظهر در میدان ارگ صدای طبل مخصوص شهر بلند میشد. این عمل را «ورچین ورچین» میگفتند و کسبه بازار باید تا یک ساعت پس از شنیدن صدای طبلها، مغازه خود را تعطیل کنند. در ساعت 9 علاوه بر طبل، شیپور نیز مینواختند. این حرکت را «بگیر و ببند» میگفتند و از آن به بعد کسی حق عبور و مرور در بازار و اطراف آن را نداشت. در آن زمان چون تهران برق نداشت و شهر در تاریکی شب فرو میرفت، به این علت مراقبت از بازارها اهمیت خاصی داشت. در نتیجه بلافاصله پس از شنیدن صدای طبل و شیپورِ «بگیر و ببند»، یک دسته افراد گشتزن با مشعل در داخل بازارچه به راه میافتادند و داروغه نیز در چهارسوق بزرگ شهر، روی تختی مینشست و گزارشها را میشنید و در صورت لزوم دستوراتی می داد. در این میان عدهای از گشتیها نیز روی پشتبامهای بازارها در رفت و آمد بودند و برای خبر کردن یکدیگر لفظ «یا قاضیالحاجات» را بر زبان میآوردند و به این ترتیب از اموال تجار و کسبه مراقبت میکردند. البته این کاربری باعث شده تا در محدوده «چهارسوق» کوچهای باریک با نام «داروغه» وجود دارد که از دلایل نامگذاری این کوچه میتوان به این مطلب اتفاق اشاره کرد.
|