اخبار   
 

 خانه‌ی نیما در برزخ تخریب

۷۰ سال پیش نیما خانه‌ی خود را در محله‌ی تجریش، خیابان دزاشیب بنا نهاد؛ خانه‌ای که خشت‌خشتِ آن هزاران خاطره از نیما به‌ یادگار دارند؛ خانه‌ای که دل میلیون‌ها هنردوستِ ایرانی برای آن می‌تپد، اما متأسفانه وارثان نیما بی‌توجه به ارزش معنوی و تاریخی خانه، آن را فروختند. مالک نیز که از همان آغاز رویای برج‌سازی در سر می‌پروراند، در اندیشه‌ی تخریب خانه برآمد. اما از آن رو که دل دوستداران نیما تاب تخریب خانه را نداشت، دست‌به‌کار شدند و پرونده‌ی ثبت ملی آن را به‌ جریان انداختند. سرانجام در سال ۸۰ با پی‌گیری‌های فراوانِ دکتر سیمین دانشور، خانه‌ی نیما با شماره‌ی ۴۶۰۳ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد ...

خانه‌ی نیما در برزخ تخریب
■ خانه‌ی بنیادگذار شعر نوین ایران، در برابر چشم مسئولان در حال تخریب است


۷۰ سال پیش نیما خانه‌ی خود را در محله‌ی تجریش، خیابان دزاشیب بنا نهاد؛ خانه‌ای که خشت‌خشتِ آن هزاران خاطره از نیما به‌ یادگار دارند؛ خانه‌ای که دل میلیون‌ها هنردوستِ ایرانی برای آن می‌تپد، اما متأسفانه وارثان نیما بی‌توجه به ارزش معنوی و تاریخی خانه، آن را فروختند. مالک نیز که از همان آغاز رویای برج‌سازی در سر می‌پروراند، در اندیشه‌ی تخریب خانه برآمد. اما از آن رو که دل دوستداران نیما تاب تخریب خانه را نداشت، دست‌به‌کار شدند و پرونده‌ی ثبت ملی آن را به‌ جریان انداختند. سرانجام در سال ۸۰ با پی‌گیری‌های فراوانِ دکتر سیمین دانشور، خانه‌ی نیما با شماره‌ی ۴۶۰۳ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد. ۱۶ سال پس از ثبت ملی خانه، دیوان عدالت اداری باوجود مدارک و مستنداتی که نشان می‌داد این خانه را نیما بنا نهاده و جزو مهمی از زندگی او به‌شمار می‌رود، رای به خروج خانه از فهرست آثار ملی صادر کرد. در رای دیوان این‌گونه آمده بود که هیچ‌گونه سند ثبتی واجد ارزش قضایی در نسبتِ خانه مورد نظر با نیما وجود ندارد و با توجه به آن، حکم خروج از ثبت صادر شده است. این حکم دیوان عدالت اداری با اعتراض شدید کنشگران، کارشناسان، مسئولان میراث فرهنگی و حتی برخی از اعضای شورای شهر مواجه شد. اعتراضی که تاکنون مانع از اجرای حکم دیوان شده است. شاید جالب باشد بدانید خانه نیما درحالی تبدیل به پناهگاهی برای معتادان شده است که خانه مشاهیر ادبیات دنیا حفظ و به موزه‌ای برای دوستداران ادبیات تبدیل می‌شود. به عنوان نمونه خانه ویکتور هوگو با تمامی وسایل و حال و هوای آن زمانی که این نویسنده مشهور در آنجا زندگی می‌کرده، حفظ شده است. خانه‌های بسیاری از نویسندگان و شاعران دنیا نیز به همین شکل حفظ شده‌است، حال در ایران به‌دلیل سود اقتصادی بخشی از میراث کشور و سرانجام هویت خود را این‌چنین نابود می‌کنیم.

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر مرتبط با موضوع، در دسترس شما خواهد بود.
حال و روزِ ناخوشِ خانه‌ی نیما

۱۳ دی، سالروز درگذشت نیما بود.در سال ۱۳۲۷ بود که نیما یوشیج (بنیانگذار شعر نوین ایران) در خانه‌ نیمه کاره‌اش که آن زمان خارج از تهران قرار داشت و امروز در محله تجریش، خیابان دزاشیب قرار گرفته، ساکن شد. این خانه ۱۸۰ متر مربع است و سقف شیروانی و ایوان آن که هشت ستون دارد، گواهی بر معماری متداول منطقه شمیران است. ماجرا آنجا جالب می‌شود که جلال آل احمد نیز در سال ۱۳۳۱ در مجاورت خانه نیما، خانه‌ای می‌خرد و امروز همین خانه تبدیل به موزه شده است. اما خانه نیما که پس از مرگ همسرش؛ خالی از سکنه شده بود، در سال ۱۳۴۵ به مبلغ۹۰ هزار تومان به سرهنگی بازنشسته فروخته شد.وضعیت این روزهای این خانه تاریخی، بسیار نامناسب است. وضعیت بغرنج خانه و گزارش‌هایی که از آن منتشر می‌شد، برخی اعضای شورای شهر ازجمله احمد مسجدجامعی‌ را بر آن داشت تا در قالب یک «تذکر» خواستار جلوگیری از تخریب خانه نیما یوشیج‌ شوند. تذکر جدی گرفته نشد و خانه ویران و ویران‌تر شد. به تدریج معتادان این خانه تاریخی را از آن خود کردند و برج‌های توهم خود را در آن بنا می‌کردند. در سوی دیگر ماجرا، درخواست‌ها برای خروج خانه از ثبت ملی هم بالا گرفت. درنهایت شهرداری منطقه یک قول خرید خانه را داد تا شرکت توسعه فضاهای فرهنگی، کاربریِ درخوری برای این بنای تاریخی تعریف کند.با این وجود حسن خلیل‌آبادی،عضو شورای شهر تهران می‌گوید: «شهرداری تلاش می‌کند خانه نیما یوشیج را با قیمت واقعی خریداری کند، اما مالک با شهرداری کنار نمی‌آید. سال گذشته که هنوز نوسانات ارزی رخ نداده بود، مالک ۱۲ میلیارد تومان برای این خانه قیمت گذاشت و در حال حاضر ملک ظاهر نامناسبی پیدا کرده است.»ولی‌ا... شجاع‌پوریان، معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران نیز می‌گوید:« برای خریداری این بنای تاریخی چهار میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان اعتبار درنظر گرفته شده است».

اما و اگرهای خرید خانه‌ی نیما

حال چه خواهد شد؟ آیا این خانه سرنوشتی مشابه بسیاری از خانه‌های تاریخی خواهد داشت و از اذهان تمام تهرانی‌ها پاک خواهد شد؟! دلاور بزرگ‌نیا،مدیر اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران به ایلنا می‌گوید:« در صحبتی که با مدیرکل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی داشتم، دستور خرید ملک به شهرداری منطقه یک داده شده و قرار است بعد از خرید ملک، بحث بهره‌برداری و کاربری آن توسط این شرکت به سرانجام برسد».

چرا سازمان میراث فرهنگی پا پیش نمی‌گذارد، بزرگ‌نیا در این باره می‌گوید:«میراث فرهنگی برای خرید این ملک محدودیت‌های مالی دارد و نمی‌تواند خانه نیما را بخرد. از آنجا که شهرداری همت جدی برای نجات این خانه تاریخی دارد امیدواریم بتوانند برای خرید با مالک به تفاهم برسند. اما اگر مطمئن شویم که به این خانه تاریخی بی‌اعتنایی می‌شود، سریعا کارشناسی کرده و جهت تامین اعتبار خرید آن اقدام خواهیم کرد. در این میان از آنجا که شهرداری از سال‌ها قبل برای خرید این ملک اقدام کرده، ما ترجیح می‌دهیم به این امر ورود نکنیم!»مهدی رفیع زاده، معاون برنامه‌ریزی و توسعه شهری درخصوص برنامه‌هایی که برای خرید خانه نیما یوشیج وجود دارد، می‌گوید: «ما ردیف بودجه‌ای برای خرید این خانه نداریم اما پیروز حناچی، شهردار تهران مصمم است این کار را انجام دهد و اگر این امر انجام شود ما این آمادگی را داریم تا این خانه را به خانه موزه تبدیل کنیم. البته این کار بعد از مرمت و بازسازی انجام خواهد شد».

مستنداتی که نشان می‌دهد خانه متعلق به نیما یوشیج است

در سال ۱۳۲۸، نیما قطعه زمینی را که در اراضی انتهای کوچه فردوسی تجریش خریده بود، ساخت و تا پایان عمر در این خانه کوچک که اوایل نیز از برق و آب لوله کشی محروم بود، زندگی می کرد. در این خانه، نیما علاوه بر همه این محرومیت‌ها، گرفتار مشکلِ عمده‌ای شده بود که اغلب از آن شکوه می کرد. به‌این‌صورت که مالکِ زمین که آن را تفکیک کرده و به او فروخته بود، برای این قطعه، راه خروج نگذاشته بود و هر طرف درِ خانه را می گذاشتند، با یکی از قطعات مجاور مواجه می شد نه با یک کوچه یا شارعِ عام. بعدها که زنده یاد جلالِ آلِ احمد و خانمِ سیمینِ دانشور نیز در این ناحیه زمینی خریدند و خانه ای ساختند، همسایگان کمک کرده و به یک ترتیبی این مشکل را حل کردند. در این خانه، برخلافِ منازلِ پیشینِ نیما، اتاقِ پذیرایی و کارِ او یکجا بود و هرکس پیش او می رفت، در همان اتاق او را می پذیرفت و در میانِ توده ای از کتاب‌های گوناگون و دست نوشته هایش، با او به گپ زدن می‌پرداخت (دکتر انور خامه ای ، کتاب چهار چهره، ص۵۸). جلال آل احمد: «بعد انشعاب از آن حزب پیش آمد و «مجله مردم» رها شد و دیگر او را ندیدم تا به خانه شمیران رفتند. شاید در حدودِ سال ۲۹ و ۳۰ که یکی، دو بار با زنم، سراغ‌شان رفتیم. همان نزدیکی های خانه آن ها قطعه زمینی وقفی از وزارت فرهنگ گرفته بودیم و خیال داشتیم لانه ای بسازیم. راستش اگر او در آن همسایگی نبود، آن لانه ساخته نمی شد و ما خانه فعلی را نداشتیم. این رفت و آمد بود و بود تا خانه ما ساخته شد و معاشرتِ همسایگان پیش آمد. محل هنوز بیابان بود و خانه ها درست از سینه خاک درآمده بودند و در چنان بیغوله ای، آشنایی غنیمتی بود؛آن هم با نیما. ... از این به بعد ـ یعنی از سال ۱۳۳۲ به بعد ـ که همسایه او شده بودیم، پیرمرد را زیاد می دیدم؛ گاهی هر روز، در خانه های‌مان یا در راه. او کیفی بزرگ به دست داشت و به خرید می رفت یا برمی‌گشت. سلام و علیکی می‌کردیم و احوالی می‌پرسیدیم و من اصلا در این فکر نبودم که به زودی خواهد رسید روزی که او نباشد و تو باشی و بخواهی بنشینی خاطراتی از او گِرد بیاوری. ..گاهی هم سراغ همدیگر می‌رفتیم؛ تنها یا با اهل و عیال. گاهی دردِ دلی ـ گاهی مشورتی ـ از خودش یا از زنش. ... یا در باره خانه شان که تابستان اجاره بدهند یا نه یا در باره نوبتِ آب که دیر می کرد و میراب که طمعکار بود و از این نوع دردسرها که در یک محله تازه ساز برای همه هست» (ارزیابی شتابزده، جلال آل‌احمد، انتشارات رواق، اسفند ۱۳۵۷، صفحه ۳۸ تا ۵۲). «امروز اخوان (امید) پیشِ من آمد، مجله های خود را آوردکه در راهِ هنر اسم دارد. از من حمایت کرده است. ... او یادداشت‌هایی کرد و رفت. ... در همین روز، من هم گرفتارِ آشپزخانه و بچه داری بودم و هم گرفتارِ مهندس شهرداری که آمده بود. یک خانه محقر ساختم و بالاخره به زنم بخشیدم. در سرِ دیوارِ آن هنوز مرافعه است و می‌خواهند درِ خانه را مسدود کنند. چهارم تیر ۱۳۳۴» (برگزیده آثار نیما، نثر به انضمام یادداشت‌های روزانه، طاهباز، سیروس، یوشیج، برگزیده آثار نیما (نثر)، تهران، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۶۹، چاپ اول،ص ۲۴۷). «مرافعه در سرِ دیوار خانه داریم. بناییِ حوض هم هست. وقتِ من بسیار عاطل و باطل می‌گذرد. پنجم تیر۱۳۳۴» (برگزیده آثار نیما نثر به انضمام یادداشت های روزانه، طاهباز، سیروس، یوشیج، برگزیده آثار نیما (نثر)، تهران، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۶۹، چاپ اول ، ص ۲۴۸) مهدی اخوان ثالث: «... تو کوچه فردوسی که خانه نیما انتهایش بود و آل احمد نیز آنجا بود، رفتم خانه‌اش» (گفت‌و‌گو با شاملو، دولت آبادی و اخوان ثالث ، محمد محمد‌علی، نشر قطره ، ۱۳۷۲ ،ص ۱۷۷).
یادبود نیما یوشیج در دانشکده هنرهای زیبا - ۱۷ بهمن سال ۴۷ از طرف کانون نویسندگان ایران - ماحصلِ سخنانی که آل احمد در جوابِ سوالِ حضار و دانشجویانِ مجلس گفت، چنین بود: ... در زندگیِ خصوصی، من همیشه نیما را به صورت گاندی می دیدم. به علتِ وجودِ او بود که من و عیالم رفتیم آن بالا، شمیران و خانه‌دار شدیم. اگر نیما آنجا زندگی نمی کرد، شاید ما هم الان آنجا نبودیم (مجله آرش ، شماره ۱۹مهر۱۳۵۷ ). سیمین دانشور:« می دانید نیما همسایه ما بود. اساسا ما به خاطرِ نیما و همجواری با او، این خانه را ساختیم (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما، سخت بود که هر شب دورِ نیما جمع بشوند و او هم بخواهد پذیرایی کند؛ به همین دلیل نیما به خانه ما می آمد. ... من وقتی که خانمِ نیما را با آن همه گرفتاری و درگیری می دیدم، دلم خون می‌شد. او ناچار بود سَحَر پا شود، غذا درست کند، برای ظهرِ نیما و خودش و شراگیم (پسرشان). توی برفِ زمستانی، قابلمه غذا در دست، از تجریش بچه را تا مدرسه سَن لویی برساند و بعد برود بانک ملی، کار و تامینِ معاش کند. عصر خریدِ خانه را بکند و بچه را از مدرسه بیاورد و با وسایلِ نقلیه محدودِ آن وقت ها، خود را از شهر به تجریش برساند و تازه شامِ شب فراهم کند» (هنر و ادبیات امروز (گفت و شنودی با پرویز ناتل‌خانلری و سیمین دانشور) ناصر حریری ، کتابسرای بابل، ۱۳۶۶ ،ص ۴۸). «امشب، شب جمعه به منزل آل احمد رفتم، بعد از مدت‌ها که همسایه بودیم. آل احمد خبر داد عکس رنگین مرا در پشت جلد مجله خوشه که باعث افتخارات من است، در میان ملتی که مرا با تنگدستی نگه داشت و من با خرج خودم نمردم. جمعه شب گویا ، اول خرداد ۱۳۳۶» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج ، شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۲۵۶). خانه مسکونی ما در حالی که سالی سه ماه در تهران نباشیم، خانه ییلاقی است. معتضدی امشب می گفت سالی سه چهار هزار تومان، چهار اتاق ییلاقی در شمیران کرایه دارد. به دست هم نمی آید. در اواخر اردیبهشت هستیم. من که اطلاعی از این امور ندارم. شب ۲۹ اردیبهشت ۱۳۳۵ (یادداشت های روزانه نیما یوشیج ، شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۲۴۷). شهریار می گوید: «آن‌قدر با هم اخت شده بودیم که اغلب هر روز همدیگر را می دیدیم تا اینکه از تهران به شمیران رفت و آنجا ساکن شد. راهمان دور شد، اما باز اغلب یکدیگر را می دیدیم. ۱۳۳۷» (یادداشت های روزانه نیما یوشیج ، شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۳۳۶). فریدون مشیری: «من از همان جوانی با نیما که پدرِ شعرِ نو خوانده می شد، آشنا بودم. چندین بار به خانه اش، انتهای جاده قدیمِ شمیران، کوچه فردوسی رفته بودم. (شعر شفا‌دهنده روان است و هم بیدار کننده وجدان ـ گفت‌وگو با فریدون مشیری توسط شاهرخ تویسرکانی، مجله دنیای سخن ،شماره ۸۵ ، اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۸، ص ۲۸- ۲۲).

با کلیک بر روی تصویر بالا، فایل پی‌دی‌افِ صفحه‌ی ۶ روزنامه‌ی «قانون» (منتشرشده در دوشنبه، ۱۷ دی‌ماه ۱۳۹۷؛ دربردارنده‌ی گزارش حاضر) برای شما گشوده خواهد شد.

  منبع : روزنامه‌ی «قانون»
  09:36   دوشنبه 17 دی 1397  
 نظرات